کسی از پشت یاسها عاشقم شده،
اما من تو را بهانه میکنم و عاشق رازقیها میشوم.
کسی چشمهایم را میپرستد و اما من از تندیس نگاه تو نقاشی میکشم
و به پنجره اتاقم میچسبانم.
کسی برای من تا صبح بیتابی میکند و اما من برای شبنم چشمم دلیل بیهوده میآورم
و میگویم : اشک گلهاست.
کسی آن طرف شب صدایم میکند و من چشمهایم را میبندم و به صدای پای شمعدانیها گوش میکنم.
باور کن اگر دیر کنی، اگر زودتر سراغ این تنهاییهایم نیایی،
خود را با بوی یاسها سرگرم میکنم، تمام نقاشیها را پاره میکنم
و این بار برای نیامدنت گریه نمیکنم. باور کن اگر عاشقم نباشی،
سادهتر از این حرفها فراموشت نمیکنم.
پس کمی از آسمانت را به من ببخش و ستاره برایم بچین.
قول میدهم که همچنان عاشقت بمانم!