عشق ...(چهارشنبه 89 خرداد 5 ساعت 12:18 عصر )
عشق چیست؟
اگر خنده است چرا میگریم؟!؟
اگر گریه است چرا میخندم؟!؟
اگر عشق است چرا به ان نمیرسم؟!؟
اگر عشق نیست چرا عاشقم؟!؟
اگر جاوید است چرا روزی 100 بار میمیرم؟!؟
کلمات کلیدی :
» شراره
»» نظرات دیگران ( نظر)
سلامی را برای تو می فرستم و نفرینی برای آنانکه جدایی آغاز کردند..!!
می نویسم به یاد گرمی نفس هایت
می نویسم به یاد تک تک ثانیه هایی که نیستی..
می نویسم به یاد شیرینی کلامت
می نویسم به یاد آنان که بودند و رفتند ....
می نویسم به یاد عشق و محبت و وفای آنان که بودند.
و رفتند و نخواهند آمد
و باز می فرستم درودی برای آنان که نوشتن آغاز کردند
و مرا از غم هجران تو نجات دادند
پس تو هم بنویس برای من بی عشق...
شیرین باد عشق
کلمات کلیدی :
» شراره
»» نظرات دیگران ( نظر)
کسی از پشت یاسها عاشقم شده،
اما من تو را بهانه میکنم و عاشق رازقیها میشوم.
کسی چشمهایم را میپرستد و اما من از تندیس نگاه تو نقاشی میکشم
و به پنجره اتاقم میچسبانم.
کسی برای من تا صبح بیتابی میکند و اما من برای شبنم چشمم دلیل بیهوده میآورم
و میگویم : اشک گلهاست.
کسی آن طرف شب صدایم میکند و من چشمهایم را میبندم و به صدای پای شمعدانیها گوش میکنم.
باور کن اگر دیر کنی، اگر زودتر سراغ این تنهاییهایم نیایی،
خود را با بوی یاسها سرگرم میکنم، تمام نقاشیها را پاره میکنم
و این بار برای نیامدنت گریه نمیکنم. باور کن اگر عاشقم نباشی،
سادهتر از این حرفها فراموشت نمیکنم.
پس کمی از آسمانت را به من ببخش و ستاره برایم بچین.
قول میدهم که همچنان عاشقت بمانم!
کلمات کلیدی :
» شراره
»» نظرات دیگران ( نظر)
حس سکوت...(دوشنبه 89 فروردین 23 ساعت 6:38 عصر )
"سکوت نیست. حرف هم نیست. چیزی اما هست. یک حس ناپیدای ناگفته که آتش می زند به لحظه ها..."
دیگر کلمات قادر به بازگویی هراس های شبانه ام نیستند
دیگر در سکوت نگاه هیچ کس ، به دنبال تبرئه اینچنین عشقی نخواهم گشت
و در انجماد لحظه های تنهایی با تمنای ماندن ، خورشید را به طلیعه صبح هدیه خواهم کرد
من از سرزمینی می آیم که ایمان ننگ آورترین فاجعه زمان است
من در آسمانی پرواز را تجربه کرده ام که تمامی ذراتش ،
نفسهای ماندگار زمین خوردگان مغمومی بود که هوای پریدن در سر داشتند
و بر خاکی پای میگذارم
که مویه فاحشگانش در پس پرده های دست ساز این خیمه شب بازان ، انکار میشود
در نگاه کودکانش یاد هیچ تبسمی زنده نیست
دستان زمانش را بریده اند تا در خفای این هرزه گردان
هیچ کلامی از عشق نوشته نشود
خاک بر سر می نهم و دل را بر خاک
تا ننگ نیامدن بهار را به هر نا اهل دلی بازگو نکنم
گوش کن : برای خاطر توست که آواز سر می دهم...
کلمات کلیدی :
» شراره
»» نظرات دیگران ( نظر)
من پشیمان نیستم ، من به این تسلیم می اندیشم ، این تسلیم دردآلود
من صلیب سرنوشتم را بر فراز تپه های قتلگاه خویش بوسیدم!
در خیابانهای سرد شب ، جفتها پیوسته با تردید یکدیگر را ترک می گویند، در خیابانهای سرد شب ، جز خداحافظ، خداحافظ صدایی نیست...
من تو هستم، تو!
و کسی که دوست می دارد و کسی که در درون خود ناگهان پیوند گنگی باز می یابد با هزاران چیز غربتبار نامعلوم...
گوش کن ، به صدای دوردست من در مه سنگین اوراد سحرگاهی، و مرا در ساکت آیینه ها بنگر که چگونه باز با ته مانده های دستهایم عمق تاریک تمام خوابها را لمس میسازم و دلم را خالکوب...
چون لکه ای خونین بر سعادتهای معصومانه ی هستی ، من پشیمان نیستم
از من ای محبوب من با یک من دیگر
که تو او را در خیابانهای سرد شب
با همین چشمان عاشق باز خواهی یافت
گفتگو کن و به یاد آور مرا در بوسه ی اندوهگین او
بر خطوط مهربان زیر چشمانت...
کلمات کلیدی :
» شراره
»» نظرات دیگران ( نظر)
عهدنامه عشق فانی...(پنج شنبه 89 فروردین 12 ساعت 11:5 عصر )
چشم هایم را در می آورم ، تا تو را نبینم
حالا ببین چقدر دوستت می دارم !
پاهایم را می شکنم تا دیگر به سوی تو نیایند
حالا ببین چقدر دوستت می دارم !
و همه ی نفرتم را در گلوی سکوت می ریزم
تا با تو گفتگویی نداشته باشم
حالا ببین چقدر دوستت می دارم !
کلمات کلیدی :
» شراره
»» نظرات دیگران ( نظر)
جاده زندگی...(دوشنبه 89 فروردین 9 ساعت 5:48 عصر )
جاده زندگیم را دنبال می کنم بلکه به تو رسد..!
تو هم می دانی چقدر از ثانیه های عمر کوتاهی که بلند به نظر می آید گذشته است؟
و ما هنوز هم یاد نگرفته ایم که باید به زندگی مانند یک جاده نگریست!
جاده ای که در آن صحنه هایی را خواهی دید، با کسانی آشنا خواهی شد، و مشکلاتی را تجربه خواهی کرد که یا دلت را می آزارند و یا تو به وجودشان عشق خواهی ورزید، و دوستشان خواهی داشت.
اما این را هم بدان که ویژگی جاده این است که همیشه به میل تو پیش نخواهد رفت؛به میل ما انسان ها!
نمی دانم...
نمی دانم چه زمان یاد خواهم گرفت که در این مسیر نه به کسی دل ببندم که روزی شاهد جدایی اش از خویش باشم و نه از کسی آزرده خاطر شوم که روزی پشیمان بد رفتاری های گذشته ام نشوم. کاش می شد روزی هشیار شوم و بدانم که این جاده فقط محل گذر است و نه توقف.
می خواهم همیشه این جمله را به یاد بسپارم که "چون می گذرد غمی نیست!"
و هنگام عبور از پیچ ها و سراشیبی های جاده با خود زمزمه اش کنم.
· خداوندا ؛ برایم خدایی نما و مرا در دستیابی به هدفم یاری نما...
دختر حقیرت... شراره...
کلمات کلیدی :
» شراره
»» نظرات دیگران ( نظر)
تنهایی من، همان انتظارم است
و انتظارم، همان عشق!
و عشق تنها بهانه ی بودنم!
بی بهانه ام نکن!
بعد از رفتن تو
چقدر غریب شده ام میان این همه آشنا…
چند روزی است حجم تنهایی را بر روی قاب آبی دلم نقاشی می کنم
نه
قلم در دست من نیست
من نقاش این تنهایی نیستم
این خاطرات شب چشمانت است که
قلم در دست گرفته..
و به حرمت شبهای تلخ من
بعد از رفتن تو
حجم تنهایی را بر قاب دلم نقاشی می کند
جز تو...!
پی نوشت (یک شعر) : یه شعله ی شکسته، یه شمع رو به بادم، خسته از این زمونه، فریاد گریه دارم، شده فضای سینه، سیه چو روزگارم، از همه دل بریدم، دل به کسی ندادم، عاشق شدم به چشمات، دادم دل و به رویات، رفتی و پا گذاشتی، به سادگی رو حرف هات، با یاد تو همیشه، عمرم تموم نمی شه.... تموم زندگیم رو، به چشمای تو دادم، عمری به پات نشستم، دل به کسی ندادم، منتظرم یه روزی، تو باشی در کنارم!
کلمات کلیدی :
» شراره
»» نظرات دیگران ( نظر)
سال نو مبارک...(جمعه 88 اسفند 28 ساعت 8:25 عصر )
سال نومی شود ، زمین نفسی دوباره می کشد، برگ ها به رنگ در می آیند و گل ها لبخند می زند
و پرنده های خسته بر می گردند و دراین رویش سبز دوباره…من…تو…ما…
کجا ایستاده اییم.سهم ما چیست؟..نقش ما چیست؟…پیوند ما در دوباره شدن با کیست؟…
زمین سلامت می کنیم و ابرها درودتان باد و
چون همیشه امیدوار و سال نو مبارک...
کلمات کلیدی :
» شراره
»» نظرات دیگران ( نظر)
بایست...(دوشنبه 88 اسفند 24 ساعت 4:4 عصر )
ای معنای انتظار یک لحظه بایست
دیوانه شدن به خاطرت کافی نیست؟
یک لحظه بایست و یک جمله بگو
تکلیف دلی که عاشقش کردی چیست؟؟
کلمات کلیدی :
» شراره
»» نظرات دیگران ( نظر)
لیست کل یادداشت های وبلاگ