سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند شراب نخوردن را برای نگهداری خرد واجب کرد [امام علی علیه السلام]

باران عشق

Powerd by: Parsiblog ® team.
در بند توام...(یکشنبه 88 دی 27 ساعت 6:49 عصر )
 

من از آن روز که در بند تو ام آزادم

بیشتر از آنچه که تصور میکنی دوستت دارم و بیشتر از آنچه باور داری عاشق تو هستم

بیشتر از هر عشقی بر تو عاشقم و بیشتر از هر دیوانه ای مجنون تو هستم.

عزیزم من محتاج تو هستم و بدون تو زندگی برایم مفهومی جز تاریکی و سیاهی ندارد!

دوستت دارم چونکه میدانم تو نیز مرا دوست میداری ،

دوستت دارم چونکه مرا باور داری و مرا لایق آن قلب پر از محبتت میدانی!

تنها آرزویم این است که تا آخرین لحظه زندگی ام در کنارتو باشم

و جز این از خدای خویش هیچ آرزویی را ندارم

عزیزم این قلب کوچک و شکسته و پر از عشق من تنها هدیه ای است از طرف من به تو!

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید

از تمام دنیا تنها همین قلب کوچک را دارم ، همین و بس!

عزیزم تا پایان با تو می مانم چونکه تنها تو هستی که معنای واقعی عشق را به من ابراز کردی و آموختی!

آموختی که عشق یعنی تا پایان زندگی ماندن و تا پایان زندگی دوست داشتن!

عزیزم به جز تو کسی برای من دوست داشتنی نیست و به جز تو کسی لایق این قلب بی طاقت من نیست

هر جای دنیا که هستی بدان که در این دنیای بزرگ کسی هست که عاشق و دیوانه تو می باشد !

هر جای دنیا که هستی بدان که من به انتظار تو می مانم تا تو را ببینم و در آغوش خود بفشارم!

عزیزم دنیا خیلی بزرگ است ،fairyright1mm.giffairyleft0da.gif

 این دنیا پر از عاشق و معشوق است ، پر از لیلی و مجنون است، اما همه عاشقان یک سو ، و من و تو نیز یک سوی دیگریم!

عزیزم تو دومین قبله عبادت منی و در همه لحظه ها بعد از خدا تو را عبادت میکنم!

عزیزم بدون تو ،جایی در این دنیای بزرگ ندارم ، و تنهاتر از من دیگر تنهایی نیست!

تو همان دنیای منی عزیزم ، به هر زیبایی های این دنیا که می نگرم تو را میبینم.

دوستت دارم عزیزم خیلی دوستت دارم ،               

 آنقدر دوستت دارم که دیگر هیچگونه جای ابرازی برای آن نیست!

مستم از این عشق تو ، و پریشانم از غصه های تو و گریانم از اشکهای تو!

با تو پر از امیدم ، و رنگ خوشبختی را خوش رنگ از گذشته می بینم ؛ با تو قلب من خوشبخت ترین قلب دنیاست ،

 با تو این دنیا برایم همان بهشت است!

عزیزم دوستت دارم … چون که در میان اینهمه عاشقان تو توانستی بمانی با قلبم ،بسازی با احساسم و درک کنی زندگی ام را !

عزیزم دوستت دارم… چون که این قلب کوچک و پر از عشق مرا در قلبت طلسم کرده ای و نگذاشتی هیچ کس دیگر قلب مرا از تو بگیرد !

اینبار با فریاد ، با چشمهای گریان ، با قلبی عاشق ، با اراده و با احساسی پرا از دوست داشتن میگویم که دوستت دارم

 تا همه عاشقان فریاد مرا بشنوند و به من بنگرند و شرمنده شوند.

fairyright1mm.giffairyright1mm.giffairyleft0da.giffairyleft0da.gif



  • کلمات کلیدی :
  • » شراره
    »» نظرات دیگران ( نظر)

    فواره ی عشق و جنون ...(سه شنبه 88 دی 15 ساعت 4:38 عصر )

    چکه چکان باران باز هوا را پر از یاد تو کرده ای نازنین؛
    باز چشم هایم به آسمان حسادت کرد و نگاهم به جای خالی تو عادت نکرد
    امشب خبری از ماه نیست . ماه من هم گم شده انگار
    و سرما شلاق می کشد بر تن شلاق دیده ی من
    جنون خون پیکرم ، فواره فواره می خواند لیلاترین شعرهای دیوانگی اش را
    باد ، زوزه ای مرگبار کشید چنگ در پیکر زخم خورده ام زد . انگار می خواهد مرا با خود ببرد تا آن سوی دورها !
    به یاد آن باران ها که چترم . پناه شانه ی تو بود مگر می توان نگریست ؟!
    حال دیگر چشمهایم به آسمان طعنه می زنند
    تمنای دست هایم تا آغوش تو دراز است
    و باز حسرت چشم هایم به رنگ نبودنت ...
    شاهزاده ی رویاهای رنگین ؛ مالک قصر آرزوها
    درس درس عشق و انتظارت در مکتب
    دلم هرگز تکراری نخواهد شد
    تا ابدیت ثانیه هایی که خدا آفرید دوستت دارم ...



  • کلمات کلیدی :
  • » شراره
    »» نظرات دیگران ( نظر)

    خداوندا نمی دانم ...(پنج شنبه 88 دی 3 ساعت 7:26 عصر )

    خداوندا نمی دانم ؛ در این دنیای وانفسا ، کدامین تکیه گه را تکیه گاه خویشتن سازم
    نمیدانم، نمی دانم خداوندا...
    در این وادی که عالم سر خوش است و دلخوش است و جای خوش دارد.
    کدامین حالت و حال و دل عالم نصیب خویشتن سازم
    نمی دانم خداوندا؛ به جان لاله های پاک و والایت نمی دانم؛ دگر سیرم خداوندا.
    دگر گیجم خداوندا ؛خداوندا تو راهم ده ، پناهم ده .
    امیدم خداوندا .
    که دیگر نا امیدم من و میدانم که نومیدی ز درگاهت گناهی بس ستمبار است و لیکن من نمیدانم
    دگر پایان پایانم.
    همیشه بغض پنهانی گلویم را حسابی در نظر دارد و می دانم که آخر بغض پنهانم مرا بی جان و تن سازد.
    چرا پنهان کنم در دل؟
    چرا با کسی نمی گویم؟
    چرا با من نمی گویند یاران رمز رهگشایی را؟
    همه یاران به فکر خویش و در خویشند. گهی پشت و گهی پیشند
    ولی در انزوای این دل تنها . چرا یاری ندارم من . که دردم را فرو ریزد
    دگر هنگامه ی ترکیدن این درد پنهان است
    خداوندا نمی دانم و نتوانم به کــس گویم
    فقط می سوزم و می سازم و با درد پنهانی بسی من خون دل دارم. دلی بی آب و گل دارم
    به پو چی ها رسیدم من ؛ به بی دردی رسیدم من
    به این دوران نامردی رسیدم من
    نمیدانم ، نمی گویم ؛ نمی جویم نمی پرسم ، نمی گویند، نمی جویند؛ جوابی را نمی دانم،
    سوالی را نمی پرسند و از غمها نمی گویند
    چرا من غرق در هیچم؟
    چرا بیگانه از خویشم؟
    خداوندا رهایی ده ؛ کللام آشنایی ده ؛ خدایا آشنایم ده ؛ خداوندا پناهم ده ؛  امیدم ده...
    خدایا یا بترکان این غم دل را، و یا در هم شکن این سد راهم را 

    که دیگر خسته از خویشم ؛ که دیگر بی پس و پیشم
    فقط از ترس تنهایی ، هر از گاهی چو درویشم
    و صوتی زیر لب دارم
    وبا خود می کنم نجوای پنهانی
    که شاید گیرم آرامش
    ولی آن هم علاجی نیست
    و درمانم فقط درمان بی دردیست
    و آن هم دست پاک ذات پاکت را نیازی جاودانش هست...

     



  • کلمات کلیدی :
  • » شراره
    »» نظرات دیگران ( نظر)


    لیست کل یادداشت های وبلاگ
    عشق ...
    خدا حافظ...شیرین باد عشق...
    برای رفتن نباید گریه کنم...
    حس سکوت...
    به یاد آور خطوط مهربان زیر چشمانت...
    عهدنامه عشق فانی...
    جاده زندگی...
    تنهایی من، همان انتظارم است!
    سال نو مبارک...
    بایست...
    [عناوین آرشیوشده]