
می خواهم از تو بگویم؛ بی آن که در جستجوی قافیه باشم؛ و بی آن که حتی در جستجوی واژه ها باشم
در این شب ها که گویند عزیزترین شب های خداست؛ می خواهم از تو بگویم
از تو که عاشقانه دوستت دارم و می دانم که دوستم داری...
با ساده ترین کلمات؛ همراه با همین اشکی که دارد می غلتد و فرو می افتد
می خواهم بگویم دوستت دارم...
امشب نه می خواهم برایت از آسمان خورشید بیاورم، نه می خواهم ستاره ها را برایت بچینم و نه می خواهم به شهر آرزوها و رؤیاها بروم...
فقط ساده و با صداقت ،همراه با شاهدی صادق از اعماق جانی سوخته با چشمانی بارانی...
می خواهم بگویم دوستت دارم و می خواهم بگویم این نه سخنی است که تنها بر زبان آید؛
من تقدس عشقت را بر کرامت وجودم نشانده ام و اگر سراسر وجودم زبان باشد؛
یکسره خواهد گفت: دوستت دارم ...