کی مهربانی باز خواهد گشت ؟
نه مهربانی آغاز خواهد گشت
هرگز نیامد بر زبانم حرف نا دلخواه
اما چه گفتم هر چه گفتم: آه پای سخن لنگ است
و دست واژه کوتاه است ، ازمن به من فرسنگها راه است
خاموشم اما دارم به آواز غم خود می دهم گوش وقتی کسی آواز می خواند
خاموش باید بود ،غم داستانی تازه سر کرده است
این جا سرا پا گوش باید بود ،ا زعهد آدم تا من که هر دم غم بر سر غم می گذارم !؟
از غم آلوده ترین نقطه زمان می آیم و
ای کاش در امتداد تنهایی ام حضور یابی و
از دنیای هزار رنگ اندیشه ات رنگی را به من تقدیم کنی ،
رنگی که از شکوفایی تحسین برانگیز عشق بگوید و رنگی که ...
و رنگی که مرا به تو پیوند دهد.
مهربانا آشفتگی کلمه هایم سرشار از حسن زیبای حضور توست .
من تو را با تمام هستی خود ،
هم آوا با رویش شقایقها احساس کرده ام .
براستی چه زمانی وجودم سرشار از شکوفه های مهربانی تو خواهد شد ؟
