کاش رویا هایمان روزی حقیقت می شدند...
تنگنای سینه ها دشت محبت می شدند...
سادگی مهر و صفا قانون انسان بودن است...
کاش قانونهایمان یک دم رعایت می شدند ...
اشکهای همدلی از روی مکر است و فریب ...
کاش روزی چشم هایمان با صداقت می شدند...
گاهی از غم می شود ویران دلم ...
کاشکی دلها همه مردانه قسمت میشد...
در حضور خارها هم می شود یک یاس بود
در هیاهوی مترسک ها پر ازاحساس بود
میشود حتی برای دیدن پروانه ها
شیشه های مات یک متروکه را الماس بود
دست در دست پرنده بال در بال
نسیم ساقه های هرز این بیشه ها را داس بود
کاش می شد حرفی از "کاش می شد"هم نبود
هرچه بود احساس بود و عشق بود و یاس بود.