سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که تو را از گزندى ترساند چون کسى است که تو را مژده رساند . [نهج البلاغه]

باران عشق

Powerd by: Parsiblog ® team.
از عشق می نویسم تا...(چهارشنبه 88 مرداد 21 ساعت 4:27 عصر )

 دیرزمانی ست ؛ برایت هیچ ننوشته ام
دل تنگی خود رادرآیینه یاد تو، خیره نمانده ام
شاید که ازلرزش دوباره این دل واهمه داشته ام
راستی؛ میدانستی من هنوز می ترسم....
عهد بسته بودم سکوت را از" سنگ دم فرو بسته" بیا موزم
دیرزمانی ست گونه هایم نافرمانی می کنند ؛ اشک ها را دعوت می کنند.
زمانی که جرات" دوباره داشتن" ترا به خود دادم؛به جای اشک رنج بردم ؛
بگذارآنکس که ترا از دست داده است در کنارگوردوستی از دست رفته،

 ناله های تلخ دلتنگی سر دهد و اینجا من باز برایت می نویسم...

راستی؛ تو میدانی حقیقت اندیشه های من چیست؟
غمهای زندگی من درآغاز و پایان این جاده،همچون مستی سردرگم اند
سستی و نا امیدیست که مرا به زمین میخکوب می کند.
به نیستی و فنا می کشاند، توده ای استخوان خسته وروحی هراسان ؛ مجسمه سرد و مرمرین من!

شکسته های روح تو و من همزادنند...
یاد تو در این روزهای سردر گم جوانی، همچون غریقی ست که به تنها سنگ خاموش چنگ میزند وبه راز و نیاز می نشیند.

راستی؛ نمی خواهم هیچ چیز بدانم؛ نمی خواهم هیچ چیز بگویی؛ تنها برایت می نویسم...



  • کلمات کلیدی :
  • » شراره
    »» نظرات دیگران ( نظر)


    لیست کل یادداشت های وبلاگ
    عشق ...
    خدا حافظ...شیرین باد عشق...
    برای رفتن نباید گریه کنم...
    حس سکوت...
    به یاد آور خطوط مهربان زیر چشمانت...
    عهدنامه عشق فانی...
    جاده زندگی...
    تنهایی من، همان انتظارم است!
    سال نو مبارک...
    بایست...
    [عناوین آرشیوشده]